اين عملكرد در دوره اسلامي به اوج خود رسيد و ايرانيان، مضامين عالي و بزرگ ديني را چنان بازآفريني كردند كه از خود اعراب هم جلو زدند و با آميزش آن با هنر توانستند دين را به تجسم درآورند. سرنخ يكي از اين نوآوريها را ميتوانيم در تعزيه دنبال كنيم؛ هنري كه در عمق فرهنگ عاشورا شناور است و سالهاست كه زلف باور مردم را با نمايش و شعر پيوند زده است ولي بهنظر ميرسد كه مثل گذشته كسي تعزيه را آنطور كه بايد جدي نميگيرد و اين هنر رو به فراموشي است.
براي همين سراغ حسينعلي(جُليني)، يكي از پيشكسوتان اين هنر رفتيم كه در خراسان نامآور است و همه او را ميشناسند و چند روزي را براي شركت در هفدهمين جشنواره نمايشهاي آييني و سنتي كشور در تهران بهسر ميبرد. از وضعيت فعلي تعزيه در كشور دل خوشي ندارد ولي اميدوار است جوانان بتوانند جاي قديميها را بگيرند و اين هنر را به سطح جهاني برسانند.
صدايش با همه كهنگي هنوز رساست و انگار نه انگار 85 بهار را پشت سر گذاشته. خطهاي روي پيشانياش بيتهاي بلند و عميقي از شعر كوتاه زندگي است كه جز براي اربابش حسين(ع) نوشته نشده است. پيرمرد، آرام و موقر ما را براي گرفتن عكس و معطلي براي پيدا كردن محل مناسب مصاحبه همراهي ميكند و طي مسير، براي عوضشدن حال و هوا كاغذهايش را از جيب بيرون ميآورد و با لهجه سبزوارياش ميخواند؛كن نظري سوي ما/ اي علي مرتضي اي ز دو عالم بري/ يا علي و يا علي
دستهايش را با قدرت تكان ميدهد و با تغيير لحن صدايش همه را متوجه خودش ميكند.
بعد از چند بيتي كه ميخواند شروع ميكند به گفتن؛ «حسينعلي جليني هستم از روستاي جلين در نزديكي سبزوار. از همان طفوليت بسيار علاقه به تعزيه داشتم. پدرم سواد داشت و نوحهخوان بود و من حتي قبل از اينكه به مكتب بروم و صدايي هم داشته باشم كنار دستههاي تعزيه بودم و با آنها تعزيه كار ميكردم تا اينكه مكتب رفتم و خط قرآن را كمي ياد گرفتم. تا اينكه معلممان كه زن شيخ روستا بود مرد و من هماني را كه ياد گرفته بودم هم فراموش كردم.
ديدم اينطور نميشود. براي همين شبها مينشستم و به زور كتابهايي كه داشتيم را ميخواندم و بعضي كلمات را به هم وصل و سعي ميكردم شعرها را بنويسم ولي فردا صبح همه آنها را فراموش ميكردم و چيزي كه خودم شب قبل نوشته بودم را نميتوانستم بخوانم».
علاقه او به شعرهاي مذهبي و توسلش بالاخره جواب ميدهد و به لطف اهلبيت(ع) چشمش به نور شعرهاي آييني كه در مدح و منقبت آنها نوشته شده است روشن ميشود؛ «با اينكه سواد نداشتم و كسي هم نبود به من ياد بدهد ولي ميتوانستم هرجا كه شعري درباره اهلبيت(ع) نوشته شده بود، بخوانم.
درباره بقيه شعرها اينطور نبود ولي انگار شعرهايي كه در مدح امامحسين(ع) و بقيه اهلبيت(ع) نوشته شده بودند نوري داشتند كه آنها را ميخواندم و ميفهميدم». تعزيهخوانها هميشه به جلين و بقيه دهها سر ميزدند و تنها رسانهاي كه اينقدر مستمر به ترويج فرهنگ عاشورا ميپرداخت همينها بودند، آن هم براي روستايي مثل جلين كه مردمش راديو و تلويزيون را نميشناختند. از بين اين همه تعزيه خوان، ميرزاي شاهرودي است كه استعداد حسينعلي را كشف ميكند و به او ميدان ميدهد؛ «ميرزا پسري داشت همسن و سال من كه او مخالف ميخواند و يك روز مريض شد. او ميدانست كه من علاقه زيادي به تعزيه دارم و حتي شعرها را هم بلدم.
براي همين پسر كوچكش محمد را فرستاد در خانه ما و گفت حسين بيا كه مجلس عابس داريم و تو سمعون بخوان. من واقعا خجالت ميكشيدم كه جلوي ميرزا بايستم و او با آن هيبت و سپر و كلاهخود جلوي من شعرخواني كند. وقتي كه مجلس تمام شد و من مخالف خواني كردم، ميرزا كه حكم استادي به گردن من دارد به پدرم گفت: كربلايي علياكبر! اين پسر، خود شمر است در مخالفخواني. بعد از آن هم مخالفخوان تعزيه شدم».
- رداي استادي بر تن
استعداد و پشتكار حسينعلي جليني او را به جايي ميرساند كه در تعزيه به يكي از اساتيد اين هنر تبديل ميشود و شاگردان زيادي را هم پرورش ميدهد بهطوري كه امروز هر يك از آنها تعزيهخوانهاي روستاهاي مختلف شدهاند و حتي چند نفر هم براي خودشان گروه مستقل تعزيهخواني دارند كه روزهاي عزاداري و يا آخر هفتهها مراسم تعزيهخواني را برپا ميكنند؛
«يكي از شاگردانم كه از فاميل هم هست مدتي شروع كرد به مخالفخواني تا اينكه يك روز به من گفت كه ميخواهم شهادت بخوانم. من هم گفتم در دستگاه امام حسين(ع) هيچ فرقي نميكند كه كجا كار كني و چه چيزي بخواني فقط مهم اين است كه كارت را به بهترين شكل انجام دهي و بخواني كه خوشبختانه او امروز به يكي از علياكبر خوانهاي خوب تبديل شده و وقتي من هم نيستم تعزيه شهرمان را او اداره ميكند».
همانطور كه تعزيهخوانها به روستاي جلين آمدند و حسينعلي را شيفته خود كردند او هم از جواني وظيفه خود ميداند كه اين هنر قديمي را ترويج دهد، براي همين به شهرهاي مختلف ميرود و آنجا مجلس برپا ميكند؛ «روستاهاي مختلف سبزوار و آن منطقه را كامل رفتهام و بارها در مشهد و بقيه جاها مجلس تعزيه داشتهام. كرمان و بم هم زياد رفتهام. اتفاقا آنجا ميرزا حاجي قرباني بود كه از نظر صدا و هيكل خيلي خوب بود ولي تا چشمش به من افتاد گفت من نميتوانم بخوانم و از ما اصرار و از او انكار كه خواندن در قد و قواره من نيست. پيشاش رفتم و گفتم كه تو با من بخوان و من هم كمكت ميكنم. واقعا ديدم حيف است كه مردي با اين صداي خوب، خودش را از خواندن در دستگاه امامحسين(ع) محروم كند.
به او شعرهاي حضرتمسلم را دادم و قرار شد فرداي آن روز بخواند. خواندنش شبيه روضه بود و من هم نميتوانستم جوابش را بدهم تا اينكه در فرصتي به او گفتم كه تو برو لباست را عوض كن و من هم مجلس را با خواندن نگهميدارم. مجلس آن روز تمام شد و به او گفتم حاجي ميخواهي بخواني يا فقط از روي هوس ميخواهي تعزيه كار كني. او ميخواست كار كند براي همين در مراسم عاشورا دعوتش كردم سبزوار و آنجا بود كه آموزشاش دادم. 18سال با من تعزيه خواند و بعد هم به يك استاد قوي تعزيه تبديل شد و امروز هم بهخاطر پا درد خانهنشين شده است».
راضي بودن به رضاي خدا در همه زندگي حسينعلي جليني جريان دارد ولي با اين حال كمي از وضعيت تعزيه در چند سال اخير ناراضي است و ميگويد؛«اينكه يك عده ميآيند و رقص و ساز در تعزيه راه مياندازند اصلا خوب نيست و بهنظرم ظلم بزرگي است كه به دستگاه امامحسين(ع) ميشود. آخر يكي نيست بگويد وقتي امام حسين(ع) ميجنگيد كه ديگر دور از شأنش نميرقصيد. واقعا بايد در تعزيه امروز سعي شود كه نبردهاي امامحسين(ع) و اصحابش به درستي و با شعرهاي قوي نمايش داده شود. البته نسل جوان هم زياد سراغ شعر و حماسه نميرود؛ من زماني جايي تعزيه داشتم و مقابلم بازيگري از يك گروه تعزيه ديگر بود. شروع كردم به شعر خواندن و اتفاقا مجلس حضرت علياكبر(ع) هم بود.
من شعري را شروع كردم درباره حضرت خواندن ولي بازيگر مقابل توقع نداشت كه چنين چيزي بخوانم. او جواب نداد براي همين دوباره شعر ديگري را درباره حضرت خواندم و تا 4 بار اين اتفاق تكرار شد كه آخر سر بازيگر مقابل پي به شعر ندانستنش برد. مشكل نسل جوان تعزيه هم اين است كه زياد سراغ ساز و دهل رفته و از اصل ماجرا غافل مانده است».
- زندگي با تعزيه
كمتر كسي را سراغ داريم كه در زندگي با اهلبيت(ع) بهخصوص امامحسين(ع) مانوس شده باشد و بركت، سراسر وجودش را نگرفته باشد؛ حسينعلي جليني با اينكه در روستا كشاورزي ميكند اما زندگياش را با بركتترين زندگي ميداند چرا كه صرف عزايحسين(ع) شده است؛ «از قديم گفتهاند كه آنچه نصيب است نه كم ميدهند/ گر نستاني به ستم ميدهند. واقعا هم همينطور است.
شما ببين اگر اين همه پول و مال و ثروت كه براي امامحسين(ع) خرج ميشود را يكجا در نظر بگيري ميبيني كه تهران به اين بزرگي را زير خودش دفن ميكند و ديگري چيزي باقي نميماند. امامحسين(ع) خيلي لطف دارد و همه عالم مديون او هستند چرا كه خدا هم او را خون خودش ميداند. دور از شأن خداست كه بخواهد خون داشته باشد ولي شايد ميخواهد بزرگي امامحسين(ع) را بگويد و اينكه اگر اين امام نبود مثل اين بود كه جسمي خون نداشته باشد.
ما همه مديون امامحسين(ع) هستيم و تازه نبايد هم بنشينيم با او حساب و كتاب كنيم كه مثلا من آنقدر تعزيه خواندهام پس بايد چنين و چنان شود. بايد مؤدب و شكرگزار باشيم و ببينيم او چه چيزي به ما ميدهد و ما هم با آن كيف كنيم».
- تعزيه و انقلاب اسلامي
اهالي قديمي منطقه سبلان تهران هم چند سال با صداي نوحهها و شعرهاي حسينعلي جليني و بچههاي عنبرستان كه به كمكش آمدهاند اشك ريختهاند و از او خاطره دارند؛ «آن زمان رژيم شاه خيلي نسبت به تعزيه و دستگاه امامحسين(ع) حساس بود چرا كه ميدانست كساني كه پاي اين مراسم مينشينند ناخودآگاه از سالار شهيدان الگو ميگيرند و حكومت هم از اين مسئله ميترسيد.
براي همين خيلي وقتها مجبور بوديم كه يواشكي مجالس را برپا كنيم يا صدايمان را از يك حدي بالاتر نبريم. آن روزها كه در تهران بودم مردم زيادي در تكيه جمع ميشدند و من هم برايشان ميخواندم ولي بارها هم ميشد كه پاسبانها به مجلس آمدند براي خراب كردن آن. خوشبختانه يكي از اقوام ما از درجهدارها بود و مخالف رژيم. براي همين با لباس در تعزيه حاضر ميشد و وقتي پاسبانها او را ميديدند ميرفتند».
از نقش هيئتهاي مذهبي و تعزيهخوانها در دوره انقلاب ميگويد و اينكه مردم چطور گرد پرچم امامحسين(ع) جمع ميشدند؛ «دستگاه امامحسين(ع) با همهچيز فرق ميكند چرا كه او در روز الست همه جام شراب محبت الهي را يكجا سركشيده است و خدا هم عنايت ويژهاي نسبت به امامحسين(ع) دارد. زمان انقلاب هم همه مردم ميخواستند كه پرچم امامحسين(ع) بلند شود و ما تعزيهخوانها هم همين را ميخواستيم.
وقتي امام خميني(ره) براي دين، عليه حكومت شاه قيام كرد ما هم شعرهايمان را حماسيتر كرديم و مردم هم با شعارهايشان ما را همراهي كردند. امام(ره) يك عالم دانشمندي بود كه براي رضاي خدا و به تأسي از جدش قيام كرده بود ، براي همين كار ما تعزيهخوانها و منبريها و روضهخوانها اين شده بود كه درباره انقلاب بخوانيم تا جايي كه همين هيئتها و مجالس عزاداري به هم پيوست و دستگاه شاه را سرنگون كرد». روحيه آزادگي و شجاعت ارثيهاي است كه بعد از 70سال كار تعزيه به حسينعلي جليني رسيده است و كار براي امامحسين(ع) باعث شده كه او چيزي جز اهلبيت نبيند؛ «چند سالي از انقلاب گذشته بود و من روز 22بهمن در امامزاده شيرعلي شمال ميخواستم تعزيه بخوانم.
آن روز همهچيز را آماده كرده بوديم و ميخواستيم تعزيه را شروع كنيم كه يكي گفت مأموران سپاه دارند ميآيند و شايد تعزيه را بههم بزنند. چون امروز روز جشن است من گفتم كه مجلس به هم نميخورد. سرهنگي بود با چند سرباز و همين كه نزديك شدند من شروع كردم به خواندن چند شعر انقلابي و بعد هم تعزيهام را خواندم. آن روز مردم حسابي گريه كردند و آن سرهنگ و سربازان هم مثل بقيه مردم ايستادند و به مرثيه امامحسين(ع) گريه كردند. اين فرق ميان انقلاب اسلامي و حكومت شاهنشاهي است كه مأموران آن زمان براي براندازي تعزيه ميآمدند ولي در روز 22بهمن كه روز جشن هم هست مأموران براي عزاداري امامحسين(ع) ميآيند».
نظر شما